بیشتر | ||||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
کتاب شهر فراموشی
- ناشر پرتقال
- نویسنده کوری آن هایدو
- گروه سنی 13+ سال
۲۷۹,۰۰۰ تومان
کتاب شهر فراموشی ماجرای خواهرانی دوقلو به نام الودی و نائومی هست که به جز شباهت ظاهری، شباهت دیگری ندارند. آن ها به همراه خانواده، ژونیپر را به مقصد شهر ایون تاون ترک می کنند. ایون تاون شهر عجیبی است با مردمی عجیب تر. سبک زندگی متفاوت و زیبایی بی نظیر این شهر نظر اعضای خانواده را به خود جلب می کند تا جایی که الودی کم کم فضای شهر ژونیپر را فراموش می کند، اما الودی به زندگی متفاوت و یکنواخت این شهر مشکوک است.
قسمتی از متن کتاب شهر فراموشی
آن قدر وسائل را این طرف و آن طرف کشیده ایم که کل خانه گرد و خاک شده است و نائومی مدام عطسه اش می گیرد. سعی می کنم کف اتاق نشیمن را جارو کنم، اما هر بار که عطسه می کند، از جا می پرم و جارو از دستم می افتد. صدای عطسه های نائومی آن قدر بلند است که نمی شود نشنید. صدایشان بعضی روزها خنده ار است، اما امروز که روز اسباب کشی است، نمی توانم تحمل کنم.نائومی درست قبل از اینکه یکی دیگر از عطسه های بلندش را شلیک کند، می پرسد:”واسه چی تلویزیون رو با خودمون نمی بریم؟”
می گویم:”عطسه کردن هات رو بس کن!”
“نمیتونم”
“معلومه که می تونی! نگهشون دار!”
“نباید عطسه هارو نگه داری. خطرناکه”
“این شایعه ست”
“هاپچوو!”
“وای خدایا”
“خفه شو الودی. مردم همیشه عطسه می کنن.”
“خودت خفه شو!”
“دختر ها، بس کنین.” این باباست که بالخره تصمیم می گیرد آراممان کند، نه مامان. مامان دارد چیز هایی را که روی کاغذ بزرگ کاهی نوشته، چِک می کند. خودکار شیک بنفشش را به دست گرفته و عینک مطالعه اش هم روی بینی اش قرار دارد و حالتش کاملا جدی است. چیزهایی را با انگشت هایش می شمارد و اتاق را دوباره و دوباره بررسی می کند. من و نائومی زیر لب می گوییم:”ببخشید.” نائومی بهترین دوست من در این دنیاست، اما دست کم روزی یک بار دعوایمان می شود. دعوایمان بعضی وقت ها سر چیزهای کوچکی مثل عطسه کردن، خروپف یا آخرین کلوچه ی توی بسته است.بعضی وقت ها هم سر چیزهای بزرگ تری دعوا می کنیم، مثل این که چه کسی با بس پاتریکسون صمیمی تر است یا مامان و بابا به کداممان کمتر گیر م دهند. مامان بالاخره در جواب نائومی می گوید:”لازم نیست تلویزیون رو ببریم.” می پرسم:”نمی بریم؟ یه تلویزیون دیگه اونجا هست؟” مامان لبخند زنان می گوید:”نه.” چند وقتی بود که لبخند مامان را ندیده بودم. به خاطر همین دلم می خواهد لبخندش را از روی صورتش بردارم و در جایی ام مثل جیبم بگذارم. نائوی می گوید:”نمیفهمم.” بابا به مامان نگاه می کند؛ از آن نگاه هایی که معنی اش این است که دیگر چیزی نگوید، یا حرف را عوض کند و برای این که حواسمان پرت بشود، بهمان بستنی تعارف کند؛ اما مامان متوجه نگاهش نمی شود. می گوید:”توی ایون تاون هیچ کس تلویزیون نگاه نمیکنه. شما دخترها یادتون رفته؟” من و نائومی صبر می کنیم مامان بخنددیا بابا چشم بچرخاند، اما این کار را نمی کنند. بابا به دست هایش نگاه می کند و مامان طوری بهمان لبخند می زند که انگار تلویزیون نداشتن عادی ترین چیز دنیاست.یادم نبود که در ایون تاون تلویزیون نمی دیدیم، اما حدس می زنم تلویزیونی در کار نبود.
این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می دهیم:
کتاب شهر فراموشی را به تمامی کسانی که به رمان های رئال علاقه دارند و از داستان های با موضاعات اجتماعی استقبال می کنند.
این کتاب جذاب که نامزد جایزه دریافت جایزه ی Edgar Award Nominee For Best Juvenile در سال 2020 شده و توسط انتشارات پرتقال منتشر شده است را می توانید از سایت بادبادک تهیه نمایید.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.